پاسخ پر از حماقتش خشمم را برانگیخته بود. پای چپم را کف زمین چرخاندم؛ گردنم را خم کردم و به او نگریستم؛ دستم را به غلاف شمشیرم چسباندم. آماده بود تا هر لحظه می خواستم بیرون بکشمش. پای راستم را روی کنده ی سوخته ی درختی که آنجا افتاده بود گذاشتم. به جلو خم شدم و دستم را به زانوی همان پا تکیه دادم؛ چشم هایم را به چشم هایش دوختم. موجی از المتاس می دیدم که عاجزانه مرگ را می خواستند. با اشتیاقی فراوان و لحنی خاموش گفتم:

  • بله. اما نه تا آن زمانی که من زنده هستم.

ادامه مطلب

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزش تخصصی برق -فیلم آموزشی و مستند - دانلود پایان نامه 09153715735 مد یورو تراک 2 الکترونیک تسمه نقاله فرابرپویا صنعت وبلاگ درهم ورهم گلبن یاس مادران ایران سنگ زمرد فستیوال بتهوون