میز کار مجد محسنی - دورهمی دوستداران ادبیات گمانه زن



پاسخ پر از حماقتش خشمم را برانگیخته بود. پای چپم را کف زمین چرخاندم؛ گردنم را خم کردم و به او نگریستم؛ دستم را به غلاف شمشیرم چسباندم. آماده بود تا هر لحظه می خواستم بیرون بکشمش. پای راستم را روی کنده ی سوخته ی درختی که آنجا افتاده بود گذاشتم. به جلو خم شدم و دستم را به زانوی همان پا تکیه دادم؛ چشم هایم را به چشم هایش دوختم. موجی از المتاس می دیدم که عاجزانه مرگ را می خواستند. با اشتیاقی فراوان و لحنی خاموش گفتم:

  • بله. اما نه تا آن زمانی که من زنده هستم.

ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

زنان و کودکان بهترین سایت قیمت نصب ایزوگام سما تعميرگاه مجاز تعمير لوازم خانگي شماره تماس تهیه محصولات09334336389 روزمرگی های پس از فارغ التحصیلی جابجایی های غول آسا خرید فالوور ارزان با تحویل فوری